کد مطلب:106513 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:152

خطبه 128-فتنه های بصره











[صفحه 249]

از سخنان آن حضرت علیه السلام است. از حوادث سختی كه در بصره روی خواهد داد خبر می دهد: ملحمه: رویداد بزرگ. ای احنف! گویا او را می بینم با سپاهی حركت كرده كه گرد و غبار و بانگ و خروشی ندارد، و صدای لگام و شیهه اسبان، از آن به گوش نمی رسد، آنها با گامهای خود كه مانند گامهای شترمرغان است زمین را می پیمایند. شریف رضی می گوید: این سخنان اشاره به صاحب زنج است. سپس امام (ع) فرمود: وای بر كوچه های آباد و خانه های آراسته ای كه بالهایی همچون بال كركسان و خرطومهایی مانند خرطوم پیلان دارند. سپاهی كه كسی بر كشته های آنها نمی گرید و از غایب آنها خبر نمی گیرد، آری دنیا را به رو درافكنده ام، و اندازه آن را سنجیده ام و با چشم دل به آن نظر كرده ام، و به حقیقت آن بینا می باشم. امام (ع) این خطبه را پس از جنگ جمل در بصره ایراد فرموده است، و ما بخشهایی از آن را از این ذكر كرده ایم، روی سخن با احنف بن قیس است كه از رهبران و خردمندان و برجستگان طایفه خود بود، نام او صخر بن قیس بن معاویه بن حصن بن عباد بن مره بن عبید بن تمیم است، گفته شده كه نامش ضحاك، كنیه اش ابوبحر می باشد، افراد قبیله بنی تمیم به سبب او مسلمان شدند،

زیرا هنگامی كه پیامبر خدا (ص) آنان را به اسلام دعوت فرمود، آنها نپذیرفتند، احنف به آنها گفت: او شما را به اخلاق كریمه می خواند، و از صفات ناپسند نهی می كند پس اسلام بیاورید، و احنف خود مسلمان شد و در ركاب علی (ع) در جنگ صفین حضور داشت، ولی در جنگ جمل در هیچ یك از دو سپاه نبود، در جمله كانی به ضمیر به صاحی زنج برگشت دارد، نام او علی بن محمد و منسوب به علویان است، سپاهی كه به آن اشاره شده همان سپاه زنج است، و حوادثی كه در بصره پدید آوردند، مشهور است، تفصیل اخبار و وقایع آنها نیازمند كتابی است مشتمل بر بیست جلد كه مستقلا در این باره نوشته شود، و باید آگاهی بر احوال آنها را به چنین كتابی ارجاع داد، اما این كه سپاهیان زنج به چنین صفاتی تعریف شده اند، برای این است كه آنها پیش از آن اهل اسب و سپاه نبوده اند، تا این كه بدین اوصاف شناخته شوند، این كه فرموده است، خاك زمین را با پاهای خود برمی انگیزند، كنایه از این است كه اكثر آنها پا برهنه اند و پیاده زمین را می پیمایند، و چون پا برهنگی مستلزم تماس پا با زمین و آنچه در روی زمین افتاده مانند چوب و جز آن است لذا آنها با پاهای برهنه خود به جای سم ستوران، خاك زمین را برمی

انگیزانند اما جهت مشابهت پاهای آنها به پای شترمرغ این است كه پاهای آنها غالبا كوتاه و كف پای آنها پهن و میان انگشتان آنان باز بوده چنان كه میان طول و عرض آن تفاوتی نبوده است. از این رو پاهای آنها تقریبا به پای شترمرغان شباهت داشته است، از آن امام (ع) از نابودی اماكن بصره و خانه های آراسته و پر نقش و نگار آنها خبر می دهد، و برای خانه های آنها واژه اجنحه (بالها) را استعاره فرموده است، و منظور از آن بالكنها یا كنگره هایی است كه از چوب و بوریا ساخته می شده، كه از سقف بام بیرون بوده، و مانند حفاظی برای ساختمان بلند و دیوارها از اثرات باران بوده است و اینها در شكل و وضع از هر چه بیشتر به بال پرندگان بزرگ مانند كركس شباهت داشته است، همچنین واژه خرطوم پیلان را برای ناودانهایی استعاره فرموده، كه آنها را از شاخه درخت خرما مانند خرطوم فیل می ساخته اند، و روی آن قیر مالیده می شده است و طول آنها نزدیك به پنج ذرع یا بیشتر می رسیده، كه نیز برای حفظ دیوارها از آسیب سرازیر شدن آب، از پشت بام به پایین آویزان می شده، و هر چه بیشتر به خرطوم فیل شباهت داشته است درباره این كه فرموده است كسی بر كشته آنها نمی گرید و از احوال آنها ن

می پرسد، برخی از شارحان گفته اند مراد سرسختی و دلیری و شیفتگی آنها به جنگ بوده است زیرا به مرگ اعتنا نداشتند، و بر فقدان افراد خود اندوهگین نمی شدند، ولی آنچه به نظر من درست تر می آید این است كه زنگیان دارای عشیره و طایفه ای نبودند و بسیاری از آنها مادر و خواهر یا قوم و خویشی نداشتند، تا بر حسب معمول بر كشته آنها گریه و زاری كند، و از ناپدید شدگان جستجو شود، زیرا بیشتر اینها در بصره غریب و بی كس بودند، از این رو اگر كسی از آنها كشته می شد گریه كننده ای نداشت، و اگر كسی از آنها ناپدید می شد كسی در جستجوی او نبود. فرموده است: انا كاب الدنیا لوجهها یعنی: من دنیا را به رو درافكنده ام اشاره است به زهد و بی رغبتی آن حضرت به دنیا، و مرتبه فضیلت آن بزرگوار، گفته می شود: كببت فلانا لوجهه یعنی او را رها كردم و به او توجه نكردم، و قادرها بقدرها یعنی به اندازه ارجی كه دنیا دارد با او رفتار می كنم، و چون ارزش آن نزد آن حضرت كم و ناچیز است، توجه آن بزرگوار نیز به آن اندك، و به اندازه ای است كه ضرورت بقای در آن ایجاب می كند، همچنین جمله ناظرها یعنی دنیا را با دیده ای واقع بینانه ارزیابی، و آن را چنان كه حقیقت آن است فریبند

ه و غدار و حیله گر و امثال آن شناسایی كرده است. و این كه دنیا كشتزار آخرت و راهی به سوی آن است، و خود آن، هدف و مطلوب با لذات نیست. و توفیق از خداوند است.

[صفحه 253]

از سخنان آن حضرت علیه اسلام است. به احوال تركان مغول اشاره فرموده است: مجان: به فتح جمع مجن به كسر میم به معنای سپر است. مطرقه: به فتح راء و تخفیف، كفشی كه تو در تو دوخته شده باشد، گفته می شود: اطرقت بالجلد یعنی پوست را پوشیدم. سرق: به فتح سین و راء قطعه های ابریشم، مفرد آن سرقه است، ابوعبیده گفته است: نام ابریشم سفید است، و این واژه فارسی است و اصل آن سره است یعنی خوب مانند پارچه زریدوز ستبر ابریشمی. یعتقبون الخیل: اسبها را نگهداری می كنند و می بندد. استحر القتل: جنگ سخت شد. گویا قومی را می نگرم كه چهره هاشان به نظر مانند سپری است كه بر آن پوستی دوخته و پینه زده باشند، جامه های دیبا و ابریشمین می پوشند و اسبهای اصیل یدك می كشند، در آن جا كشتاری سخت روی می دهد به گونه ای كه زخمیهااز روی كشته ها عبور می كنند و فراریان كمتر از اسیرانند. در این هنگام یكی از یارانش گفت ای امیرمومنان مگر علم غیب به تو داده شده است؟ امام (ع) خندید، و در پاسخ آن مرد كه از قبیله كلب بود فرمود: ای برادر كلبی! آنچه گفتم علم غیب نیست بلكه از صاحب دانشی فرا گرفته شده است، علم غیب دانست زمان قیامت، و آن چیزهایی است كه

خداوند سبحان در قرآن بر شمرده است: ان الله عنده علم الساعه... همچنین خداوند آنچه را در رحم مادران است می داند كه پسر است یا دختر، زشت است یا زیبا، جوانمرد است یا بخیل، بدبخت است یا نیكبخت، هیزم جهنم است یا یار و همنشین پیامبران، اینها علم غیبی است كه خداوند كسی آنها را نمی داند اما آنچه جز اینهاست دانشی است كه خداوند آن را به پیامبرش آموخته، و او هم به من تعلیم داده است، و برایم دعا فرمود كه سینه ام آن را نگه دارد، و اندرونم را از آن پر سازد. باید دانست كه روش امام (ع) در هنگامی كه می خواهد از وقایع آینده خبر دهد این است كه سخن خود را با عبارت كانی آغاز می كند، همچنان كه از این در مورد آینده كوفه فرمود: كانی بك یا كوفه و نیز در موقعی كه شامیان را صدا زد، فرمود كانی به، علت این است كه آنچه را آن حضرت از آینده می داند به چشم بصیرت آن را دیده، و انوار غیبی آن را از طریق مرشد و استادش پیامبر گرامی (ص) بر نفس قدسی او افاضه و الهام فرموده است از این رو آنچه را به چشم باطن دیده به سبب جلوه و ظهور آن كه خالی از هر شك و ریب است به رویت چشم سر تشبیه فرموده است لذا به كار بردن حرف تشبیه در آغاز سخن زیبا و نیكوست، و ضمی

رهای جمع در خطبه به تركان برگشت دارد، این كه چهره های آنها را به سپرهای پینه خورده و پوست بر دوخته تشبیه فرموده، جهت مشابهت، گردی و استخوان بندی و فراخی صورت آنهاست، و مراد از آن خشونت و ستبری چهره های آنهاست، و این تشبیه محسوس به محسوس است. اما توصیف آنها به این كه جامه ابریشمین و حریر می پوشند، و اسبان را نگهداری و آماده می كنند، بررسی چگونگی احوال تركان به صدق این گفتار گواهی می دهد، و خبرآن حضرت درباره كشتار سخت آنها به شرحی كه ذكر فرموده در آن هنگام كه هجوم می آورند نیز از جمله مطالبی است كه تاریخ بر آن گواه است، وقایعی كه میان تركان و اعراب و دیگر مسلمانان در روزگار عبدالله بن زبیر و قتیبه بن مسلم روی داده مشهور است، همچنین جنگهای مغولان با مسلمانان و كشتار بی رحمانه آنان در عراق عرب و خوزستان و خراسان و دیگر شهرها برای صدق گفتار امام (ع) بدان شرح كه بیان فرموده كافی است. اما پاسخ آن بزرگوار به مرد كلبی مشعر بر این كه آنچه فرموده است علم غیب نیست، و آن را از صاحب علم فرا گرفته و این كه امام (ع) دانشهایی را علم غیب شمرده كه جز خداوند كسی آنها را نمی داند، همه گفتاری حق و صدق است، و با این توضیح ما را به

تفاوت میان علم غیب و خبر دادن از آنچه در آینده روی خواهد داد آگاه فرموده است، لیكن سزاوار است دانسته شود كه فراگیری او از پیامبر گرامی (ص) بدین طریق نبوده كه صور و وقایع جزیی به آن بزرگوار القا شده باشد، بلكه معنایش این است كه بر اثر طول مصاحبت با پیامبر اكرم (ص) از دوران كودكی تا زمان وفات آن حضرت، همچنین بر اثر ریاضات كامله و تعلیمات تامه و آگاهی به كیفیت سلوك و اسبابی كه موجب رام شدن نفس اماره برای نفس مطمئنه است، نفس قدسی او دارای آن مرتبه گردید كه امور غیبی در آن نقش بندد، و صور كلی در آن منعكس شود، و توانایی یافت كه از مغیبات خبر دهد و مردم را بدان آگاه سازد، از این رو فرمود: و دعالی بان یعیه صدری و تضطم علیه جوانحی یعنی: دعا فرمود كه دلم آن را نگهدارد و سینه ام آن را فرا گیرد، واژه جوانح كه به معنای پهلوهاست كنایه از قلب است زیرا میان دو پهلو قرار دارد، و اگر علومی كه از جانب پیامبر اكرم (ص) به آن حضرت القا شده مشتمل بر صور جزیی بود نیازی به این دعا نداشت، زیرا فهم صور جزیی و حفظ آنها برای هر صحابی عامی و غیر عامی میسر بود، بلكه آنچه نگهداری آن مشكل، و نیاز به دعا به درگاه خداوند دارد تا دل، آن را نگه

دارد، و ذهن برای قبول آن آماده شود، قوانین كلی جهان خلقت كیفیت انشعاب و تفصیل آنها و فراهم شدن اسبابی است كه ادراك آنها را ممكن سازد تا نفس آماده شود كه صور جزیی به آن افاضه، و در آن منعكس شود، چنان كه پیش از این به آن اشاره كرده ایم.


صفحه 249، 253.